توضیحات

تا مدتها پس از نخست وزیری آقای رجائی، من با (ماشینِ) هیلمَنی که هنوز هم در اختیار دارم ایشان را به منزل می‌رساندم، بدون اینکه حتی یک نفر راننده و محافظ همراهمان باشد. ایشان تا روز آخر هم اجازه نداد حتی یک پلیس جلوی منزلشان نگهبانی دهد و این مسأله پس از شروع ترورها هم ادامه داشت. مدتی بعد وقتی ایشان متوجه شد که از طرف شهرداری کوچه‌ی ایشان را آسفالت کرده‌اند بسیار عصبانی شد و با شهردار آن منطقه دعوا کرد و گفت: چرا این کار را کردی؟ اینها رسوم طاغوتی است که تا یک نفر پست و مقامی پیدا می‌کند جلوی منزلش را آسفالت می‌کند.

کتاب سیره‌ی شهید رجائی•