فرح دیبا، به عنوان نایبالسلطنهی پهلوی و به عنوان کسی که دست به اقدامات بزرگ و پرجنجالی از قبیل جشن هنرها و فستیوالها و تاسیس مراکزی از قبیل موزهها و دانشگاهها و بنیادها و تالارها و کانون پرورشی و… زد و علیرغم بنیاد نهادن بناهای ماندگار بر مقبرهی مفاخر و عمران سایر یادمانها و بهره گیری از هنرمندان برجسته در این زمینهها و با وجود فعالیت در زمینههای دیگری از قبیل امور خیریه، بهداشت و رفاه…، امروز حقّی بر گردن فرهنگ و هنر این سرزمین ندارد.
این حقیقت نه تنها یک حقیقت انقلابیست، که اعتراف بسیاری از روشنفکران و هنرمندان غیر متعهد به انقلاب و اسلام نیز چنین است.
دربارهی اینکه چرا فرح دیبا حقّی بر گردن فرهنگ و هنر ما ندارد، حرفهای زیادی شنیدهایم، امّا متاسفانه همیشه به کلیاتی پرداخته شده که گمان میرود ما از آن بری هستیم و دربارهی نکاتی ظریفتر که حتی جبههی فرهنگی انقلاب نیز در معرض آن است کمتر سخنی گفته شده است. در این مجال ابداً محل بحث ما ترویج فرهنگ فساد و فحشا، خارج کردن سرمایههای ملی، کمک به بسط دیکتاتوری شاه، قاچاق عتیقه و… نیست.
فرح و مدیریت فرهنگیاش چند عیب بزرگتر داشت که بعضاً مادر سایر عیوب او بود.
اولاً خاصّه پرور و نورچشمی نواز بود. در مدیریت فرهنگی او جایی برای شناسایی استعدادهای عموم مردم و رشد هنرمندانی از بستر جامعه و فراهم کردن زمینهی یکسان برای این رشد وجود نداشت. همانطور که در مصاحبههای او میتوان شنید و در آثار معماری، مجسمه و نقاشی آن دوره می توان دید، این فقط دوستان حلقهی اول او یا معدود کسانی که به او معرفی میشدند و با مشرب فکری و سیاسی او همخوانی داشتند بودند که سرمایه خلق اثر و فرصتهای تحصیل خارج و سفارش پروژه و… برایشان فراهم میشد و تنها نام هنرمندان خاصّی به آوازه میرسید.
چه ارزشی میتوان بر خلق آثار بیجان هنری نهاد وقتی که به بهانهی آن یک جان هنرمند إحیا نشده باشد؟
ثانیاً بوم باور نبود. علیرغم بازدیدهای سالهای اول حکومتش از شهرستانهای دور، در سالهای بعد نشان داد نه تنها به قابلیت انسانی پهنه ایران باور ندرد و ارتباطاتش از دفتر نیاوران تهران پیشتر نمیرفت، بلکه در اثر همین نگاه، کار به جایی رسید که اصولاً در سر بزنگاهها به هنرمندان داخلی هم ایمان کامل نداشت.
ساده اندیشیست که گمان کنیم تنها گناه او در جشنهای ۲۵۰۰ساله اسراف و تجمل او بود. چه بسا اگر ارزش و غرور هنرمندان داخلی را نمی شکست و همه آلات و ادوات و البسه و تجهیزات جشن را به ایتالیا سفارش نمیداد، گناهی سبکتر داشت.
ثالثاً پروژههایش به شدّت پول خوره بود. البته هر پروژهای هزینهای دارد که اهل فن آن را انکار نمیکنند. اما اینکه با هزینهای به مراتب گزاف تر یک پروژه جمع و جور شود، نه توجیهی دارد و نه به این شخص میگویند «مدیر» .
باز تأکید میکنم محل بحث ما دزدیها و چپاولهای رسمی او نیست. موضوع، ولخرجی و هر کاری را به هر قیمتی انجام دادن اوست. البته درآمد نفت و سایر درآمدها در دست او و شوهرش غصب بود. اما اگر کسانی همین سرمایهها را با اذن نایب امام عصر در دست بگیرند و به جا و به مقدار هزینه نکنند، قطعاً باید به مراتب بیشتر پاسخگو باشند. چنین مدیریتی در نظام شاهانه، مدیریت غلطیست. چه رسد در نظام انقلابی ما که معتقدیم کار باید توسط انگیزهها و توانایی های مردم انجام شود نه بارش پول!
به هر تقدیر، اشتباه، اشتباه است. ای کاش مراقب باشیم تا از بعضی وجوه شبیه فرح دیبا نباشیم.
انتشار یافته در ماهنامهی «جریان امروز»، ویژه فعالان فرهنگی انقلاب اسلامی، شمارهی پنجم، مردادماه ۱۳۹۴، صفحهی ۷.
ثبت ديدگاه