در پس چهره‌ی شهید یک روح بزرگ وجود دارد و قرار است ما به آن روح بزرگ بپردازیم نه به چشم و دهان و گوش وبینی و ناگفته پیداست که این کار نشدنی ست مگر با عنایت خودشان…
این عنایت شاید قابل باور نباشد مگر برای کسانی که آن را چشیده باشند!

وقتی چند ساعت روی چهره‌ی یک شهید تمرکز می کنی و با او خلوت می کنی، روی نقطه نقطه‌ی صورتش قلم می گذاری و چین و شکن چهره‌ی او را با چشم دنبال می کنی و چشم در چشمش می‌دوزی، ناخودآگاه حس می‌کنی مغناطیس صفات شهید روی تو اثر گذاشته. شجاعتش، بی ریائی‌اش، تقوایش،… گویا با او زندگی کرده‌ای و خوبی‌هایش را تجربه نموده ای.

نمی خواهم ادّعا کنم یک سلوک اتفاق میافتد و تو بدون رنج مراقبه، ناگهان در خودت صفات حمیده را مستقر میابی، اما رطوبت و روشنایی خوبی‌ها را به وضوح در خودت حس می‌کنی، به عبارتی خوب بودن برایت راحت‌تر می‌شود و دیگر میل به بدی در تو کم می گردد و اگر بتوانی این تأثیر را از دست ندهی بعید نیست که توفیق یک مراقبه‌ی حقیقی را بدست بیاوری.

بگذریم…