یک مقوله بحث شمایل و علاقهی مردم به شمایل است. همهی مردم خصوصا کسانی که در مکتب تشیع با آموزههای محبت و مودّت و علاقه بار آمدهاند معمولا عشقی به مولا دارند، به کسی که نسبت به آنها ولایت دارد که معمولا به شمایلش عشق میورزند و حتی اگر شمایلی از او نداشته باشند به صورت مثالی آنرا تصور میکنند. در بعضی ملل این کمتر است و در بعضی ملل بیشتر. ما اینجا این را به شدت داریم، حتی شمایلهایی که از قهرمانهای ایران باستان داریم. مثل رستم و کاوه. اینکه هنرمندان سعی کردهاند اینها را خلق کنند چیزی نبوده جز علاقهی مردم به داشتن و دیدن اینها. واقعیت اینجاست که این علاقه بدون علت نیست و آن هم اینکه هر چهرهای کاریزمایی دارد که آن روحیه را به مخاطب منتقل میکند. یعنی شخصیت و صفات صاحب چهره به بیننده منتقل میشود. البته انسانها مختلفند و شخصیتهایشان هم مختلف است. هرچه عمیقتر باشد این تاثیر بیشتر است.
امام چهرهی خاصی دارد که مردم به او علاقهمند شده و این چهره یک چهرهی معنوی است، دارای پارامترهای مادی چندانی نیست وگرنه روحانیه ریش سفید عمامه سیاه زیاد بوده است. امام حرکتی کرده و چون ذوب در خدا بوده و خالص بوده برای مردم این تاثیر را گذاشته و واقعا چهره امام شده نماد روحانیت مبارز شیعه در این دوره. در مستند روح الله جملهای دارد در قسمتی که امام در تبعید هستند در نوفل لوشاتو که میگوید: این روحانی با عمامه سیاه و ریشهای سپید مثل نوزادیست که از دل تاریخ متولد شده، یعنی اینقدر پاک است. خب این ویژگیهای روحی امام است که روی چهرهاش تاثیر گذاشته.
یک نکته دیگر این است که آدم بعضی عکسهایش را باور نمیکند خودش است، شبیه است ولی نه خیلی. واقعیت این است که حالات درونی افراد و تجلی هر بعد از شخصیتشان روی فیزیک چهره اثر میگذارد. یعنی وقتی شما خشمگین هستید، وقتی بی حوصله هستید، وقتی عاشق هستید و … چهره شما خواه ناخواه دچار تغییر میشود. لذا بعضی از عکسهایتان را خیلی میپسندید، بعضی را نمیپسندید و با بعضی از عکسها ارتباط برقرار نمیکنید. حالا وقتی این مساله را در مورد حضرت امام که یک شخصیت چند بعدی هستند بررسی کنیم رافت و رحمت امام سرجای خودش است، علم و مجاهدت علمی امام سر جای خودش است، شجاعت و مبارزه سیاسی امام همینطور و صلابت و خشم امام نیز و همهی اینها در اوج خودشان قرار دارند.
یکی از دخترهای امام تعریف میکنند که روزی امام یکی از تاریخیترین سخنرانیهای ضد آمریکاییشان را در جماران در شرایط بسیار سخت سیاسی انجام دادند و با شدّت و سختی با آمریکا برخورد کردند. بعد آمدند توی حیاط و رفتند سراغ باغچه و من را صدا زدند که این را دیدهای امروز گل داده است؟ میگویند اصلا باورم نمیشد.
ما قطعا ادعا نمیکنیم که امام معصوم هستند، ولی یک سری از ویژگیهای امام و جمع اضداد بودن ایشان ما را به یاد ائمه میاندازد. حضرت آقا میفرمایند: امام به همهی ما فهماند که انسان کامل شدن و تا نزدیکی مرز عصمت پیش رفتن افسانه نیست.
امام مثل رشته کوهی است که از قلههای مختلف روحی تشکیل شده. قلهی خشم، قلهی صلابت، قلهی عاطفه، قلهی علم، قلهی بصیرت و آگاهی، قلهی شجاعت.
قاعدتا اینها روی چهرهی امام به شدت تاثیر گذاشته. اینکه ما چهرههای متفاوت و متنوعی از امام میبینیم به همین خاطر است. یعنی لبخند امام به شدت دلگشاست و چهرهی خشم آلود و عبوس امام به شدت با صلابت و رعبانگیز است برای دشمنان خودش.
• نقاشی چهرهی امام باقی الصالحات است
ما از اینجا ورود پیدا میکنیم به آناتومی چهرهی امام که به شدت تحت تاثیر ابعاد شخصیتی امام است. در بعضی عکسها چنان نگاهی در امام میبینید که گویا امام در حال دیدن عرش خداست. اینقدر که این نگاه سبک است و در حال پرواز. چهرهی اما ذوب شده در آن نگاه. ماهیچههای چهره هیچ عکسالعملی ندارند و شما مرکز چهره را آن نگاه میبینید. بعضی مواقع چنان لبخند امام چهرهی امام را احاطه میکند که شما جز مهربانی، جز شادی در آن نمیبینید.
این چیزیست که از متافیزیک به فیزیک چهرهی امام سرایت میکند.
هنرمند قاعدتا اینجا باید کار پیچیدهای را بکند. یعنی اگر عکس هرکس را میکشد و فقط به شباهت فکر میکند، اینجا باید به ویژگیهای هر چهرهی امام توجه کند. قاعدتا خیلی از نقاشهای ما خیلی کارها کردند که شباهت برایشان در الویت دوم قرار گرفته. از آنجایی که بدیهی ست آن نماد روحانی سید پیرمرد که در تابلوی من وجود دارد امام است و همه این را میدانند. حالا من می توانم بروم سراغ ویژگیهای دیگر این انسان وصرفا درگیر شباهت نشوم.
دیدن بعضی چهرهها که منتسب به یک شخص هستند ناخوداگاه حسی را در انسان ایجاد میکند، قاعدتا به اضعاف مضاعف ترسیم نقاشی از چهرهی امام به شدت تاثیرگذار است. لذا کسی که امام را بشناسد به اندازه خودش چهرهی امام را ترسیم کند به شدت لحظات هیجان انگیزی دارد. این لحظات، لحظات عشقبازی است و محبّت را در دل هنرمند افزون میکند. آنچه را در مورد امام خوانده، میبیند و ممکن است این حرفها شعاری به نظر برسد ولی باید تجربه کنی آنچه را که از امام میدانستی با نقاشی از چهره ی امام میفهمی.
برای من چهرهی امام خیلی داستان دارد. دست به قلم شدن من از چهرهی امام شروع شد. ما امام را دوست داشتیم، عکس امام باز بودیم. اولین بار چهرهی متحرک امام را در ۱۲ بهمن از خانه همسایه برای چند لحظه دیدیم. در سن کودکی انسان نقاشی میکشد و تجارب خوب را برای خودش مرور میکند.
این قصه ادامه پیدا کرد تا ارتحال امام. ارتحال امام ضربه سنگینی به همه زد و وصف نشدنی بود. تعبیری که سید احمد آقا داشت که ارتحال پیامبر را برایم تداعی کرد، واقعا همین طور بود. ما هم به عنوان یک نوجوان ۱۲-۱۳ ساله تالم خیلی شدیدی داشتیم. من در ۲۴ ساعت اول باور نمیکردم زندگی ادامه دارد. ولی آمدم بیرون و دیدم مردم در صف نانوایی هستن. میرفتم مجلس ختم. و بعد زندگی کردیم و هنوز هم زندهایم…
این تالم روی دستم خیلی تاثیر گذاشت. یک بخش مهم طراحی قدرت انتقال تصور به قلم است. شما چیزی را تصور میکنید و طراحیاش میکنید یا عینا از روی چیزی طراحی میکنید. وقتی روح به خلجان در میآید مطمئنا روی دست هم تاثیر میگذارد و من به همین دلیل توانستم خروجیهای بهتری از چهره امام بگیرم.
مرتب هم نقاشی میکردم و مدام درگیر بودم. سوژهی من امام بود و یا اتفاقات پیرامونش. کاری که برای خودم ویژه است آن دم معروفی است که در حسینیه جماران میگفتند: عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، خمینی بت شکن با شهداست امروز. که من با مداد و در عالم نوجوانی امام و شهدا را در بهشت ترسیم کردم. به نظرم کار ویژهای بود و نقطه عطفی.
هر پوستری که از ستاد ارتحال امام میآمد از رویش نقاشی کردم و مدام این مشق را انجام میدادم و بعد هم کلاس طراحی رفتم.
مرحله بعدی کار من در دوم دبیرستان و ورود به فضای نقاشی تبلیغاتی بود. آن موقع ما مقولهای داشتیم تحت عنوان نقاشی تبلیغاتی. چون بین هنرمند و سازههای رسانهای هیچ واسطهای نبود و هنرمند خودش باید نقاشی میکرد. برعکس الان که نرم افزارها واسطه شدهاند.
البته بگم درکنار این من چهرهی آقا را هم کار کردم و دقیقا این حس خوب را موقع ترسیم چهرهی آقا دارم. در نقاشی تبلیغاتی ما کم کم تجربه کردیم، کارها را دیدیم. من گاهی ساعتها محو نقاشی کشیدن اقای صباغیان از امام و رهبری میشدم و تصاویرش را در ذهنم ثبت میکردم. موهایی که کار کرده بودند، بکی که خورده بود، اینکه چطور رنگها را روی هم گذاشته بود. ماهها فکر به اینها فکر میکردم و سعی میکردم اجرا کنم که بعد بر روی پردههای بزرگ و دیوارها به اجرا در آمد.
اینکه اسلاید را چطور بگذاری که پرسپکتیو ایجاد نکند، در شب چکار کنی و… چیزهایی بود که تجربه کردیم.
هیچ چیز جای چهرهی امام را نمیگیرد. توصیه من این است که کسی که این را میخواند سعی کند نقاشی چهرهی امام را تجربه کند. بنشیند یک ساعت در مورد امام بخواند و بعد تجربه کند.
به نظر من نقاشی چهرهی امام باقی الصالحات است. همانطور که نقاشی چهرهی آقا و شهدا باقی الصالحات است.
دیجیتال کار نکنند، دست بزنند. شاید این حرف تشبیه خوبی نباشد اما به نظرم تفاوت بین این دو مثل تفاوت زیارت حقیقی و مجازی است. شما که برای طراحی به رنگ دست میزنید، چهرهی امام روی شما تاثیر میگذارد. قلم دیجیتال اینگونه نیست.
اثرگذاری یک نقاشی علاوه بر تکنیک به نحوه ارتباط گرفتن نقاش و میزان شناخت نقاش و باور او بستگی دارد.
کسی که با باور و حال خوب چهرهی امام را نقاشی میکند مطمئنا اثر متفاوتی خلق خواهد کرد.
• من همیشه پیشانی امام را دوبار رنگ میگذاشتم
یک نکته ی دیگر در چهرهی امام ماهیچههای چهرهی امام است که چین و شکنهای درهمیده و خاصی دارد. گاهی چهرهی امام را با یک پیرمرد اشتباه میگیریم. در حالی که چهرهی امام یک چهرهی جوان-پیر است. اگر مشخصات ظاهری آن به انسان میگوید از این مرد ۹۰ سال گذشته ولی به شدّت لایه زیرین این چهره تشعشع جوانی دارد. دقیقا چیزی که در چهرهی آقا داریم.
اگر چهرهی آقا را با کسانی که در این سن هستند مقایسه کنیم یک طراوت، یک بشاشیت و جوانی در آن میبینید. اینها را کسی که باور دارد میفهمد. کسی که ارتباط روحی با آقا و امام برقرار نکرده، ممکن است نفهمد و البته ما به او حق میدهیم.
این در چهرهی امام خیلی موثر است. در چهرهی امام همه خطوط افقی میبینند در حالی که یک سری چین و شکن عمودی دارد که اگر نباشد چهرهی امام را تبدیل میکند به چهرهی یک پیرمرد که فقط پیشانیاش چروکیده است. اینکه حالا این خطوط با آرمانهای امام مرتبط است مطمئنا نه، اما وقتی ما داریم در مورد چهرهای صحبت میکنیم که پشتش یک شخصیت وجود دارد که آن آرمانها را درست کرده برای من نقاشی این مساله اهمیت پیدا میکند که روایت ناقص نکنم.
به خاطر همین من همیشه پیشانی امام را دوبار رنگ میگذاشتم. در بعضی عکسهای امام این ویژگی مشهود است. یک بار خطوط افقی و یک بار خطوط عمودی. یعنی از پیشانی تا بالای ابروها این را حرکت میدادیم و بعد اینها هم را خنثی میکنند و میشود پیشانی امام. پیشانی جایگاه سجده امام است، جایگاه نور امام است.
چین و شکن ماهیچههای گونهی امام و… نوعی که امام محاسن خودشان را اصلاح میکردند. همانطور که میدانید امام محاسنشان را خودشان اصلاح میکردند. بعضی وقتها این اصلاحها خیلی متفاوت است. اینکه ما از چه حدی تا کجا هنوز از بین محاسنشان میشود پوستشان را دید چیزهایی است که من با تجربه به دست آوردهام. اینکه کجا محاسن امام عمودی میشد و کجا شروع میکند به پیچیدن، چیزهایی است که در نقاشی مهم است.
***
حالات روحی، آرامش موثر در چهره. مثلا عکسهایی که از امام در بیمارستان قلب موقع تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنی صدر هست را ببینید. در عکسهای ما آنقدر این حالات روحی مشهود نیست. مگر روح ما چقدر است که خلجانش باشد؟ یک دریاست که موجش میتواند صخره را تکان بدهد.
فیزیک چهرهی امام پوششی است بر آن روح بزرگ. دوربینهای قدیم آنقدر کنتراست واقعی نمیدهند. اما ما متوجه میشویم چهرهی امام به لحاظ پارامترهای مادی چهرهای بسیار معمولی است. خیلی از بزرگان را می بینید که عکس جوانیشان بسیار خاص است، اما امام اینگونه نیستند.
این برداشت شخصی من است. ما یک جا امام ضد آمریکایی نقاشی میکنیم. یک جا امام مقاوم، یک جا امام پدر، یک جا امام طلبه، یک جا امام عارف.
در تماثیلی که از ائمه کشیده میشود چه بر اساس کشف و شهود و چه بر اساس مطالعه بسیار متفاوتند. مثلا چهرهای که از امیرالمومنین کشیده میشود یک جا بسیار با صلابت هستند، یک جا بسیار مهربان.
کدام نقاش میتواند ادعا کند همهی جوانب یک مرد بزرگ را میتواند نقاشی کند؟
چهرهی امام در بیست و چند روز آخر بستری شدنشان، امام به شدت نحیف شدهاند. شما در روزهای آخر کاملا انقطاع را در چهرهی امام میبینید. چهرهی پایانی که برای اولین بار در اخبار ساعت نه ۱۴ خرداد نشان دادند چهرهی امام چنان تغییری کرده است که…
ثبت ديدگاه